سینمای کره

فیلم ها،سریال ها و بازیگران کره ای

سینمای کره

فیلم ها،سریال ها و بازیگران کره ای

شما می توانید در اینجا با بازیگران
و سینمای کره بیشتر آشنا شوید.
امیدوارم از این سایت لذت ببرید.
کپی با ذکر منبع مشکلی ندارد.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

افسانه جومونگ

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۳۴ ب.ظ

شما می توانید بازیگران این فیلم را در حالت عادی در قسمت بازیگران ببینید.

جومونگ (به کره‌ای: 주몽) سریال تلویزیونی تاریخی است که از آوریل ۲۰۰۶ (میلادی) تا مارس۲۰۰۷ (میلادی) در شبکه کره‌ای ام‌بی‌سی به نمایش درآمد. این سریال در ایران با نامافسانه جومونگ پخش شده و داستان آن در مورد زندگی جومونگ بنیان‌گذار دودمان گوگوریو است که از سال ۳۷ (پیش از میلاد) تا سال ۶۶۸ (میلادی) بر منچوری و بخش شمالی شبه‌جزیره کره حکومت می‌کرد. بنا بود مجموعه در ۷۰ قسمت پخش شود که با استقبال مردم، ام‌بی‌سی آن را به ۸۱ قسمت افزایش داد.

حق پخش تلویزیونی این سریال به قیمت ۸ میلیون دلار در مارس ۲۰۰۶ به شبکه‌های محلی در ژاپن، تایوان، هنگ کنگ، ویتنام، تایلند، سنگاپور، فیلیپین، مالزی و برونئی فروخته شد. این سریال از شبکه AZN در آمریکا به نمایش درآمد. ترجمهٔ این سریال در ایران تا قسمت نهم مستقیماً از زبان کره‌ای صورت گرفت و مابقی قسمت‌ها از روی زیرنویس انگلیسی (با ترجمهٔ سیما طاهباز) ترجمه شده‌اند.این سریال ابتدا در ایران از طریق شبکه سه پخش شد و در حال باز پخش از شبکه تماشا سیمای جمهوری اسلامی ایران در تابستان و پاییز ۱۳۹۲ و چند شبکه استانی دیگر بود.

جومونگ علاوه بر اینها از طریق اجاره دادن استفاده از نام تجاری‌اش به سازندگان مشروبات الکلی، لوازم آرایشی و حتی نوعی برنج تا مارس ۲۰۰۷ ۳۰۰ میلیون وون (حدود ۳۳۰ هزار دلار) به دست آورد.

در ادامه این سریال مجموعه امپراتور بادها ساخته شد.

خلاصه داستان

جومونگ پسری دست وپا چلفتی است که پدر اصلی او ژنرال هموسو است که به دروغ به مادر جومونگ اطلاع می‌دهند که همسر وی مرده است؛ و پادشاه از مادر جومونگ خواستگاری کرده و جومونگ را همچون پسران خود یعنی تسو و یونگ پو بزرگ کرد و با گذشت زمان جومونگ بزرگ و بزرگ‌تر شد و در راه با بانو سوسانو آشنا می‌شود و..

  • خلاصه داستان
  • هموسو رهبر گروه دامول است و به همراه شاهزاده گوموا، شاهزاده کشور بویو است با سربازان کشور هان می‌جنگند. آنها از آواره‌های چوسان قدیم حمایت می‌کنند که به زور از طرف کشور" هان " به بردگی گرفته می‌شوند. هموسو در یک جنگ و گریز توسط سوار نظام آهنین که سربازان کشور " هان "هستند، زخمی می‌شود و داخل رودخانه می‌افتد و توسط دختر قبیله هابک، یوها نجات داده و معالجه می‌شود؛ و یک عشق بین هموسو و یوها ایجاد می‌شود؛ ولی سربازان آهنین هنوز دنبال او هستند و متوجه می‌شوند قبیله هابک، هموسو را پناه داده است و به این قبیله حمله می‌کنند هموسو به همراه یوها فرار می‌کند ولی سربازان آهنین تمام افراد قبله هابک، به همراه ریس قبیله پدر یوها را می‌کشند. هموسو و یوها به گروه دامل می‌روند که خیلی ضعیف شده است؛ ولی دوباره مدتی بعد در یک جنگ و گریز هموسو به وسیله سربازان آهنین دستگیر می‌شود و یوها آواره می‌شود. سربازان آهنین چشم‌های هموسو را در می می‌آورند و در قفس زندانی می‌کنند که ببرند به کشور هان، ولی همسو می‌تواند فرار کند و سربازان آهنین او را تعقیب می‌کنند و گوموا آنها را دنبال می‌کند. هموسو در نزدیکی یک پرتگاه به وسیله سربازان آهنین نیزه می‌خورد و داخل دریا می‌افتد. گوموا شاهد این ماجراست و نمی‌تواند کاری بکند. او به یوها خبر می‌دهد که برای هموسو چه اتفاقی افتاده است. شاهزاده گوموا یوها را با خود به قصر می‌برد. گوموا با او ازدواج می‌کند. گوموا یک زن دیگه هم دارد. پدر گوموا می‌میرد و گوموا امپراتور می‌شود. گوموا از زن اول صاحب دو پسر به نامهای تسو و یونگ پو می‌شود و از یوها صاحب یک فرزند می‌شود که اسمش جومونگ است؛ ولی در واقع جومونگ پسر هموسو است؛ ولی کسی از این قضیه خبر ندارد.
  • امپراتور یک رقابت ترتیب می‌دهد تا هر کس از پسرانش برنده شدند او را شاهزاده بویو کند. تسو و یو نگ پو از جومونگ بدشان می‌آید و نقشه‌های زیادی می‌کشند تا او را بکشند. در یک سفر که آنها از طرف امپراتور به کوه دامل فرستاده می‌شوند تا کمان دامل را ببینند و زه آن را بکشند. آنها در وسط راه نقشه می‌کشند تا جومونگ را بکشند و جومونگ در یک باتلاق غرق می‌شود و در لحظه ات آخر توسط یک دختر نجات داده می‌شود. آن دختر، دختر ارباب یونتابال تاجر و ریس قبیله گیرو است. او جومونگ را به کاروان تجاری خود می‌برد. جومونگ در راه از سوسانو به خاطر نجاتش از باتلاق تشکر می‌کند "'جومونگ"' از سوسانو خوشش می‌آید به سوسانو می‌گوید من شاهزاده کشور بویو هستم، از تو خوشم آمده است ..."'سوسانو"'در جواب می‌گوید: بدبخت بی‌چاره...
  • جومونگ به راه خود به کوهستان دامل می‌رود در راه یک جایی پنهان می‌شود و سخنان تسو و یو نگ پو را می‌شنود که می‌خواستند او را بکشند...

جومونگ هنگامی که از پدرش هموسو جدا می‌شود تا برای لحظه ایی به قصر برود تا با مادرش جومونگ ملاقات کند در این هنگام هموسو از پسرش خداحافظی می‌کند وپس از آن تسو هموسو را می‌کشد

  • مدیر اصلی

نظرات  (۱)

عالیست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی